انسان موجودی است که می‌نالد

انسان موجودی است که می‌نالد. این جمله را امروز مرتب توی ذهنم بالا و پایین می‌کنم. این جمله ته مانده نوشته‌های این چند روز اخیر من است.

آیا اینکه انسان موجودی است که می‌نالد، بد است؟ یعنی باید نالیدن انسان را مذمت کرد؟

 

نالیدن یعنی چه؟

منظور من از نالیدن هر نوع صحبتی است که به نوعی داستانی از سرگذشت هر کدام از ماست.

ما آدمها دوست داریم همیشه از خودمان صحبت کنیم:

«من این کار رو کردم. این بلا سر من اومد. اون موفقیت رو به دست آوردم. چنین شد، چنان شد و من فلان کردم. من … من … من…»

بعضی از این ناله‌ها روایت‌های ساده‌ای هستند که در زندگی روزمره رخ می‌دهند. بعضی اما، تلخی‌های پیچیده‌ای هستند که در گذشته ما رخ داده است و ممکن است ما آن‌ها را فقط با عده خیلی کمی در میان بگذاریم.

گاهی این ناله‌ها برآمده از یک ذهن کج‌اندیش هستند. آدم‌هایی که دستگاه شناختی مختلی دارند و همه چیز را منفی می‌بینند.

این منِ من، چقدر برای دیگران مهم است؟

دیگران تا آنجایی به داستان من گوش می‌کنند، که بدانند من هم به منِ آن‌ها بها می‌دهم.

نوعی نیاز به تأیید شدن در ماست. ما با کسی اُخت خواهیم شد که ما را تأیید کند. این نیاز به تأیید شدن در چیزهایی زیادی متبلور می‌شود. از جمله ناله‌های روزمره ما.

ما معمولاً از افرادی که مطابق ما به دنیا نگاه نمی‌کنند خوشمان نمی‌آید. چون احساس می‌کنیم در معرض نگاه متفاوت بودن، یعنی رد کردن ناله‌های ما و این به حس مورد تأیید واقع شدن ما لطمه می‌زند.

برای همین است منفی‌باف‌ها به هم می‌گروند و مثبت‌اندیش‌ها هم به هم می‌پیوندند. چون هر کس دوست دارد در جمعی باشد که مورد تأیید قرار گیرد.

در همین رابطه: معنای کلمه نالیدن در فرهنگ دهخدا و فرهنگ معین را هم ببینید.

 

نالیدن انسان و تکامل

خودم دیر زمانی این تفکر را داشته‌ام که باید از نالیدن دوری جست. اما مگر می‌شود ننالید! همانگونه که گفتم انسان موجودی است که می‌نالد.

بگذارید از اینجا شروع کنیم. گروهی از انسان‌شناسان و متخصصان علوم رفتاری، دانشمندانی هستند که به «تکامل‌گرایان» معروفند.

از بحث تکامل داروین که بگذریم، باز هم تکامل انسان در طور تاریخ موضوع خاصی است و نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت.

من خودم هم فکر می‌کنم خیلی از روحیات انسان معاصر، همچنان ریشه در دوارن غارنشینی وی دارد. انسان طی دوران تکامل خود که از غار بیرون آمده، سپس در مدت زمانی طولانی به یکجانشینی رو آورده است و امروزه دارد پا به عرصه تولید موجود هوشمند می‌گذارد.

در همه این دوران یک چیز همیشه با انسان بوده است: «ترس». آن هم از نوع ترسی که یک انسان غارنشین با خود دارد.

وی را در نظر بگیرید که به بیرون از غار رفته و با یک حیوان درنده مواجه شده است. با هزار بدبختی خود را نجات داده است. الان در میان جمع هم‌غاری‌های خود قرار دارد. از او چه انتظاری دارید؟ او جز نالیدن کار دیگری خواهد کرد؟

به قول آنکه می‌گفت:

همه انسان‌ها از زندگی می‌نالند، ولی دو دستی به آن چسبیده‌اند.

چرا؟ چون ناله‌های انسان انعکاسی از ترس‌های او در زندگی است.

 

انسان موجودی است که می‌نالد، چه بخواهیم چه نخواهیم

بنابراین من این را به عنوان یک واقعیت پذیرفته‌ام که انسان موجودی است که می‌نالد. اما اینکه «که» از «چه» می‌نالد، فکر می‌کنم موضوع مهم‌تری است.

یکی از چیزهایی که من جدیداً خیلی به آن توجه نشان می‌دهم، همین واقعیت است که انسان‌ها همیشه در حال ناله هستند. همیشه در حال تعریف کردن یک داستان در مورد خود هستند.

گاهی و فقط گاهی این جریان عوض می‌شود و آن هم زمانی است که عده‌ای دست از ناله برمی‌دارند. به جای نالیدن از آنچه هست و آنچه بر ما گذشته است، روی به گفتن آنچه می‌تواند باشد می‌آورند. از لحن پر از ناله به لحنی حماسی. از ترس به شجاعت روی می‌آورند. از فرار به مواجه شدن با موقعیت روی می‌آورند.

اینان بودند که انسان‌های دیگر را از غار بیرون آوردند. اینان بودن که شهر نشینی و مدنیت را پایه‌گذاری کردند.

انسان موجودی است که می‌نالد چون انسان موجودی است که پر از «ترس» است.

این درست که به طور عمومی انسان موجودی است که می‌نالد ولی انسانی هم هست که نمی‌نالد. او می‌آفریند. چون ذهنش به جای ترس، فرصت را می‌بیند.

 

مقاله‌های مرتبط

در همین راستا احتمالاً این مقاله‌ها را هم می‌پسندید:

 

و حرف آخر اینکه

اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانی‌های سایت مطلع می‌شوید، لطفاً ای‌میل خود را در قسمت زیر وارد کنید.

چنانچه مطالب این سایت را مفید می‌دانید، از طریق باکس زیر این مقاله را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. از شما ممنونم (عکس از Free Pik)